شــایدبرای توهم اتفاق افتاده باشه

آن چنـــان دروجــودم پـای گرفت کـه هــــرگــزآمدنش رامتــوجه نشدم

وآن چنــان مقهــورم ســاخت وبـامـن عجـین شدکـه گـریـزگـاهـی نشناختم

نـبض مــرادردسـت داشـت وازجـانم تـغذیــه می کـرد

بــامــن یـکی بــودبــدون آنــکه خــودخــبرداشتــه بـاشـم

تـنـهازمـانـی کــه نفســـم رابــندآوردبــه فــکرجـــداکــردنش

افــتــادم





وایـــن مــــن بـــودم کـــه ازاو بـــریــدم....
نظرات 5 + ارسال نظر
علی سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:22 http://mazanne.com

مهتاب جان خیلی قشنگ بود
بهت خسته نباشید میگم

امیدوارم همینطوری ادامه بدی

بهار سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:11

سلام دوست خوب من
نوشته هات عالیه
برای منم اتفاق افتاد

دانیال سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:40 http://msahand.loxblog.ir

سلام:
خوبین که آرزو میکنم همیشه خوب باشید.
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد.
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد.
با چراقی همه جا گشتم و گشتم در شهر هیچکس و هیچکس به تو مانند نشد .

هر کسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد.
خواستند از تو بگویند شبی شاعر ها عاقبت با قلم شرم نوشتند نشد...

عاطفه سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:51

سالومه چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 13:43 http://www.13641372.blogfa.com

من فکر میکردم کسی بین ما دو تا هست...

اما تا به خودم آمدم دیدم من بین شما دونفر هستم...

چه تفاوتی بین فکرم و حقیقتم بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد