-
درگذشت گرانبهاترین گوهر وجودم
جمعه 23 آبانماه سال 1399 14:43
16/3/99 غم انگیزترین روز زندگیم روزی که اخرین لبخندم را پشت سرت پاشیدم چون میدانستم که دیگر برنمیگردی شاید خیلی ها مثل من پدری مهربان فداکار وصبور را از دست داده اند بعد از گذشت سالها امروز براان شدم که دوباره بنویسم امااینبار ازکسی که همه وجودم بارفتنش به یکباره فرو ریخت چرا که تنها تکیه گاه یک دختر مردنامیست بنام...
-
حریم من
چهارشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1399 21:59
اینجا حریم من است حریم قلب کوچکم قفس تنهایی من و حرف های ناگفته ام...
-
نگو هرگز خداحافظ
چهارشنبه 10 خردادماه سال 1396 17:19
نگو هرگز خداحافظ خداحافظ که میگویی دلم از درد میمیرد تودوری و نمیبینی نفس هایی که میگیرد خداحافظ که میگویی پراز غم میشود جانم تو بااین واژه غمگین نرنجانم نترسانم نگو هرگز خداحافظ خودت از من حفاظت کن چرایش را نمیدانم به اخلاق من عادت کن کسی که با سلام تو دلش ارام میگیرد بدان بااین خداحافظ خودش ازغصه میمیرد MaHtAb
-
عشق...
پنجشنبه 26 دیماه سال 1392 18:32
همه چیز را یاد گرفته ام ! یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالش م بی صدا کنم تو نگران من نشو همه چیز را یاد گرفته ام یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی یاد گرفته ام نفس بکشم بدون تو و به یاد تو یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن و جای خالی ات را با...
-
پشیمون
دوشنبه 6 آبانماه سال 1392 22:25
یه حسی دائماً میگه از اول اشتباه کردم ازاینکه عمرموبا تو,کنارتوتباه کردم تموم زندگیم بودی شب وروزکه سوخت اما حالا نیستی وشبهامو کنارگریه بیدارم صدای خنده های ما توی خونه نمی پیچه خدایا سهم من از اون همه عشقم چرا هیچه میگفتی بی من آرومی ، ولی باور نمیکردم دیگه از زور دلتنگی پشیمون بر نمیگردم دیگه از تو ،توی ذهنم یه بی...
-
قسمت
دوشنبه 6 آبانماه سال 1392 12:38
چه کلمه مظلومی است...قسمت همه نامردی ها رو به عهده میگیرد ذنیا اگه مردونگی سرش می شد اسمش دخترونه نبود.... کسی که تو را دوست داد حتی اگر هزار دلیل برای رفتن داشته باشد هرگز رهایت نخواهد کرد او یک دلیل برای ماندن خواهد یافت...
-
آه
چهارشنبه 26 تیرماه سال 1392 01:36
گمشده این نسل اعتماداست ... نه اعتقاد اماافسوس...که بر اعتما د " اعتقادیست !... ونه بر ا عت قادشان اعتماد خسته ام از آرزوها... آرزوهای شعاری لحظ ه های کاغذی... روز و شب تکرارکردن خاطرات بایگانی... زنذگی های اداری خنده های لب پریده... گریه های اختیاری رونوشت روزهارا... روی هم سنجاق کردم شنبه های بی پناهی... جمعه...
-
خـــــــودت خواســـــتی که احســـــــاســم بشــــه ســــــــــرد
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 10:45
خودت خواستی که احساسم بشه سرد خودت خواستی که من مجبور باشم برم جایی که از تو دور باشم تو پای منو از قلبت بُریدی خودت خواستی که من اینجور باشم خودت خواستی که احساسم بشه سرد خودت خواستی نمیشه کاری ام کرد می دیدم دارم از چشمات می افتم مدارا کردم و چیزی نگفتم برام بودنِ تو بازی نبود و به این بازی دلم راضی نبود و از اول...
-
شــک نــکن
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 17:31
فرقی نمیکند که گودال کوچک آبی باشی، یا دریای بیکران، زلال که باشی، آسمان در توپیداست. پرسیدم...، چطور، بهتر زندگی کنم با کمی مکث جواب داد: گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر با اعتماد، زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو ایمان را نگهدار و ترس را به گوشهای انداز شکهایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت...
-
بیت اول
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 16:52
شروع غزل دل به دریازدم همان بیت اول رگم را زدم چه ترسی از این کارها داشتم دلم پا نمی داد اما زدم دو سه قطره که روی کاغذ چکید تو را توی خون دیدم وجا زدم و خون بیشتر شد تو جاری شدی لب کاغذم را کمی تا زدم ولی ریختی روی گل های فرش به این بخت کم رنگ تیپا زدم حضور تو از خون من محو شد ومن باز در عشق درجا زدم وآنقدر مشتاق...
-
فـــــرمـــول عـــــشق
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1391 23:16
به نظر شما مفهوم این فرمول چیست؟ . . . . . . . . . . . شاید فرمول عشق همین باشد!
-
بــــــــــــــــرگــــــرد
یکشنبه 21 آبانماه سال 1391 15:18
من اینجا و تو آنجا هر دو دلشکسته ایم ، تا اینجا هم اگر نفسی است برای هم زنده ایم. من برای تو میشکنم و تو برای من ، راه راست بی فایده است ، تقلب میکنیم تا زندگی مات شود در این دایره غم … آهای مسافر خسته من ، شب آمده و باز هم یاد تو در دلم ، ستاره ها خاموش ، من مانده ام و وجودم که در حسرت است ، در حسرت یک آغوش …. آغوشی...
-
ای کاش
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 03:35
ای کاش . . . اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش می کردی تمامی ذرات وجودت، عشق را فریاد می کرد. اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم چشمهایم را می شستی و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی. اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من می دوختی تا من بر سکوت نگاه تو رازهای یک عشق زمینی را با خود...
-
آه حســـــــرت
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1391 11:38
فکرکـردن به تـوکــارشب وروز من شده بس که حــالم گرفتست چشمانم وابردراشکــهایم شــده دیگرگذشت توکارخودت راکردی دلم راشکستی ورفتی همه چیز گذشت وتمام شد؛این رویاهای من باتوبودکه تباه شد این هم جــرم من بودازاینکه برایت مثل دیگران نبودم کسی بودم که عاشقانه تورادوست داشت دلی داشتم که واقعاهوای توراداشت دیگرگذشت حالا...
-
شــــــــــایــــــد
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1391 11:52
خاطراتت صف کشیده اند ! یکی پس از دیگری … حتی بعضی هـایشــان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند ! و من … فرار می کنم از فکر کردن به تو مثل رد کردن آهنگی که … خیلی دوستش دارم خیلی ! شاید تو … سکوت میان کلامم باشی ! دیده نمیشوی اما من تو را احساس می کنم ! شاید تو …. هیاهوی قلبم باشی ! شنیده نمیشوی اما من تو را نفس می کشم...
-
رفـتــــن و...
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 19:37
لمـس کـــن کـلــماتــــــی را کــه بــرایـت می نویســم تا بخـــوانـــی و بفـهمـی چــقدر جــایـت خـالـیست… تا بــدانــی نــبـودنــت آزارم مــی دهـــد… لمــس کـن نوشـــته هــایــی را کــه لمـس نــاشــدنـیـســـت و عـــریــان… کــه از قلبـــــم بر قلـــم و کــاغـــذ مــی چـــکـد لمـس کـن گــونــه هــایــم را کــه خیــس...
-
شاعر و فرشته و عشق
یکشنبه 15 مردادماه سال 1391 17:44
شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند. فرشته پری به شاعر داد و شاعر ، شعری به فرشته. شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت و فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت. خدا گفت : دیگر تمام شد. دیگر زندگی برای هر دوتان دشوار می شود. زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود، زمین برایش کوچک است و فرشته...
-
بــدون عـــنوان
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1391 17:22
نـمی دانـم چـه بـنـویـسـم بــرای قـلب غـمـگـیـنم بــرای دیــدنـت؛ مــگـودیــگر....وفــارفـت وتــوهــم رفـتی هــم اکــنون درایــن ویــرانـه تــاریــک تـنهـایی مــن بـه یـادتــو مـی ســوزم اگـــرچــه مـن کــمی دورم،ولـی قلــبم کنـارتـــو،بــه امـیدوصــال تــو تپـش هـایی مـی کنــدهـرشـب هـمیشه سـعی کـن خـودت بـاشی... هر...
-
اشـــــــک
جمعه 23 تیرماه سال 1391 22:26
زنـــدگـــی دو اشـــــکه: اشـــک دیـــدار واشــــک جــــــدایـــــی اگــــرروزهــامـــا رابــه هــــم نـــــرســانـــد شــایــدرویــاهــامــا رابــه هــم بــرســانـــد اگــر رویــاهــامـــا را بــه هــم نــرســانــد شــایــدخــاطــرات مــا رابــه هـم بــرســانــد و زیـــبایـی اش بـه امــیدودیــــداراســـــت...
-
مـمنـــوع
دوشنبه 19 تیرماه سال 1391 02:10
(شراب) خواستم گفت : ممنوع است. (آغوش) خواستم گفت: ممنوع است. (بوسه) خواستم گفت: ممنوع است. (نگاه) خواستم گفت: ممنوع است. (نفس) خواستم گفت: ممنوع است. . . . حالا پس از آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه با یک بطری پر از ((گلاب)) آمده بر سر خاکم و سنگ سرد مزارم را به ((آغوش)) می کشد با هر چه ((بوسه)) و چه ناسزاوار عکسی را که...
-
انتـــظــار
جمعه 2 تیرماه سال 1391 19:54
یادته بهت می گفتم اگه تو بری می میرم حالا تو رفتی و نیستی ٬ پس چرا من نمی میرم؟؟ چرا هستم؟ چرا موندم؟ چجوری طاقت می آرم؟ چجوری دلم اومد رو مزارت گل بزارم؟؟ جای خالیت و چجوری میتونم بازم ببینم؟ دیگه چشمام و نمیخوام. نمیخوام دیگه ببینم! وای چطوری دلم اومد جسم سردت و ببوسم؟ من که آتیش میگرفتم٬ چی باعث شد که نسوزم؟ ذره...
-
بـــی وفــایــی
جمعه 26 خردادماه سال 1391 20:35
رفتم؛مراببخش ومگواووفاندا شت راهی به جزگریزبرایم نمانده بود این عشق آتشین پرازدردولی امید بروادی گناه وجنونم کشانده بود رفتم مگوکه چرارفت:ننگ بود عشق من ونیازتووسوزوسازما رفتم که گم شوم چویکی قطره اشک درلابه لای دامن شبرنگ زندگی رفتم که درسیاهی یک گوربی نشان فارغ شوم زکشمکش وجنگ زندگی من ازدوچشم روشن وگریان گریختم...
-
معــنـی زنــــدگــــــی
جمعه 19 خردادماه سال 1391 17:36
بـه سـرخــی دســـــتان تــــودرزمســـتان و بـه زیــبایـی معصـومـیت غـــریــبانه ات در انــتظاراشـــکهـای تــوهـمـیـشـه مـخفیـــانـه ریـخــته مـی شـــود وخــنده هــای مـن آشـکــاراســـروده مـی شــــود شــایـدمعنــی زنــدگــی رادیــرفهمیـــده ای مــی گری بـیــرحـمـی آن رازودفهمیـــده ام ومــی خنـــدم راز خنـــدهـــای...
-
احـــساس
یکشنبه 14 خردادماه سال 1391 20:28
احســــاسـم رانمی فروشــم حتــی بـه بـالاتـریـن بـــهاء ولـی آنـگونـه کـه بـخواهــم خـــرج مــی کنـــم... بــرای آنـــهایـی کـه لایـــق آن هـستــــند.... نـــوازش کــن...نــتـــرس...تنـــهایــی واگیـــرنـداره آنــقدرمـــرده ام کـه هـیــچ چــیزنــمی توانـــدمــردنــم راثــابـت کـنــد وآنــقدرازایــن دنـــیاسـیــرم کـه...
-
نــمیـــدانـــم
شنبه 13 خردادماه سال 1391 00:29
گاه دل تنگ می شوم دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها گوشه ای می نشینم و حسرت ها را میشمارم باختن ها و صدای شکستن ها را نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم و کدام خواهش را نشنیدم و به کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگم.
-
مــثـل تـــــــو
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1391 15:43
کی می خواد مثل تو باشه کی می خواد مثل تو باشه مثل تو که بی نظیری مثه تو که با نگاهت منو از خودم می گیری کی می خواد مثل تو باشه مثل تو که تکیه گاهی تو به داد من رسیدی توی تردید و سیاهی همه چی از تو شروع شد همه چی با تو تمومه چرا دنیارو نبینم وقتی چشمات روبرومه عشق تو پناه آخر واسه قلب نیمه جونه کی می خواد مثل تو باشه...
-
ای عشـــــق بـه چـه خـارم کـرده ای
چهارشنبه 10 خردادماه سال 1391 19:34
نگه دگر بسوی من چه می کنی؟ چو در بر رقیب من نشسته ای به حیرتم که بعد از آن فریب ها تو هم پی فریب من نشسته ای به چشم خویشتن دیدم آنشب ای خدا که جام خود به جام دیگری زدی چو فال حافظ آن شب میانه بازشد تو فال خود به نام دیگری زدی برو .... برو ....به سوی او،مرا چه غم تو آفتابی .... او زمین .... من آسمان به او بتاب ز آنکه...
-
شــایدبرای توهم اتفاق افتاده باشه
سهشنبه 9 خردادماه سال 1391 16:17
آن چنـــان دروجــودم پـای گرفت کـه هــــرگــزآمدنش رامتــوجه نشدم وآن چنــان مقهــورم ســاخت وبـامـن عجـین شدکـه گـریـزگـاهـی نشناختم نـبض مــرادردسـت داشـت وازجـانم تـغذیــه می کـرد بــامــن یـکی بــودبــدون آنــکه خــودخــبرداشتــه بـاشـم تـنـهازمـانـی کــه نفســـم رابــندآوردبــه فــکرجـــداکــردنش افــتــادم...
-
آمـــوزگــار نیــستم
یکشنبه 7 خردادماه سال 1391 15:40
آموزگار نیستم تا عشق را به تو بیاموزم ماهیان نیازی به آموزگار ندارند تا شنا کنند پرندگان نیز آموزگاری نمی خواهند تا به پرواز در آیند شنا کن به تنهایی پرواز کن به تنهایی عشق را دفتری نیست بزرگترین عاشقان دنیا خواندن نمی دانست
-
لـــیلی مجنــــون
جمعه 5 خردادماه سال 1391 01:37
یــک شــبی مجنــون نمازش راشـکست بی وضــودرکـوچـه لیلی نــشـست عــشق آن شب مـست مستـش کـرده بـود... فارق ازجــام الـستــش کـرده بـــود... گـفت:یـارب ازچــه خــوارم کــرده ای؟ برصـلیب عــشق "دارم کـرده ای... خـســته ام زیـن عــشق دارم کــرده ای... خــسته ام زیــن عـتشق دل خــونم نــکن" مـن که مجـــنونم...