زنـــدگـــی دو اشـــــکه:
اشـــک دیـــدار واشــــک جــــــدایـــــی
اگــــرروزهــامـــا رابــه هــــم نـــــرســانـــد
شــایــدرویــاهــامــا رابــه هــم بــرســانـــد
اگــر رویــاهــامـــا را بــه هــم نــرســانــد
شــایــدخــاطــرات مــا رابــه هـم بــرســانــد
و زیـــبایـی اش بـه امــیدودیــــداراســـــت
اگـــرســـفیــنه تـــودر دریــای خـــاطــرات
غــــــرق شــــد
بـــدان مـــن یـکی از مـســــافـــــرانـــش
بــــــودم....
.
(شراب) خواستم گفت : ممنوع است.
(آغوش) خواستم گفت: ممنوع است.
(بوسه) خواستم گفت: ممنوع است.
(نگاه) خواستم گفت: ممنوع است.
(نفس) خواستم گفت: ممنوع است.
.
.
.
حالا پس از آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه
با یک بطری پر از ((گلاب)) آمده بر سر خاکم و سنگ سرد
مزارم را به ((آغوش)) می کشد با هر چه ((بوسه)) و چه
ناسزاوار عکسی را که بر مزارم یادگار مانده را ((نگاه)) میکند
و در حسرت ((نفس)) های از دست رفته به آرامی اشک
میریزد
بر من نظر کن
یادته بهت می گفتم اگه تو بری می میرم
حالا تو رفتی و نیستی ٬ پس چرا من نمی میرم؟؟
چرا هستم؟ چرا موندم؟ چجوری طاقت می آرم؟
چجوری دلم اومد رو مزارت گل بزارم؟؟
جای خالیت و چجوری میتونم بازم ببینم؟
دیگه چشمام و نمیخوام. نمیخوام دیگه ببینم!
وای چطوری دلم اومد جسم سردت و ببوسم؟
من که آتیش میگرفتم٬ چی باعث شد که نسوزم؟
ذره ذره٬قطره قطره٬ میسوزم
خودمم موندم چه جوری میتونم زنده بمونم
هنوزم باور ندارم که تو نیستی و من هستم
شایدم من مرده باشم٬ الکی میگن که هستم!
کاشکی وقتی که میرفتی دستتو گرفته بودم
کاشکی پر نمیکشیدی بالت و شکسته بودم
نازنین وقتی که بودی شبا هم تو رو میدید
دیگه از روزی که رفتی حتی خوابتم ندیدم
تو که بی وفا نبودی٬لااقل بیا تو خوابم
مگه تو خبر نداری شب و روز برات بیتابم؟
میدونم یه روز دوباره می تونم تو رو ببینم
تو پیش خدا دعا کن که منم زود تر بمیرم
تقدیم به توکه بی صدا رفتی