سکوت را فراموش می کردی
تمامی ذرات وجودت، عشق را فریاد می کرد.
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
چشمهایم را می شستی
و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی.
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
نگاهت را تا ابد بر من می دوختی
تا من بر سکوت نگاه تو
رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم.
ای کاش می دانستی...
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
هرگز قلبم را نمی شکستی
گر چه خانه ی شیطان شایسته ی ویرانی است.
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
لحظه ای مرا نمی آزردی
که این غریبه ی تنها، جز نگاه معصومت پنجره ای
و جز عشقت، بهانه ای برای زیستن ندارد.
ای کاش می دانستی...
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
همه آن چیز ها که یک عمر بخاطرش رنج کشیده ای
و سال ها برایش گریسته ای.
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
همه آن چیز ها که در بندت کشیده رها می کردی
غرورت را... قلبت را... حرفت را...
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
دوستم می داشتی
همچون عشق که عاشقانش را دوست می دارد.
کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم
ای کاش تمام اینها را می دانستی ...
کتاب در جستجوی امنیت منتشر شد
salam
ba sepas az ehsas ghashangeton mahtab khanom
سلام دوست عزیز
تنها کاری که می تونیم بکنیم دوست داشتن
پس دوست بدار حتی کسانی که دوستت ندارن
سلام دوست خوبم
خیلی زیبانوشتین
سلام .....
به آبجی گلمون
بازم خیلی زیبانوشتی
یاحق...بهمون سربزنید
سلام.....
احسنت بسیار زیباست
سلام ....
کاش میدانستی که دوستت دارم
جمله زیبایی نوشتی کاش که یه تمنای یک ارزو
اماکیست که بداند معنی واقعی دوست داشتن را
دوست دارم بیشترباهم اشناشیم مرادراددلیست خودتان اضاف کنید
ممنون نصرین
salam doste khobam
حُسنت به اتفاقِ ملاحت، جهان گرفت /
آری، به اتفاق، جهان میتوان گرفت/
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع/
شکر خدا، که سرِّ دلش در زبان گرفت/
زین آتش نهفته که در سینه من است /
خورشید شعلهایست که در آسمان گرفت/
میخواست گُل که دم زند از رنگ و بوی دوست /
از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت/
آسوده بر کنار، چو پرگار میشدم /
دوران، چو نقطه، عاقبتم در میان گرفت/
آن روز شوقِ ساغرِ مِی خِرمَنم بسوخت /
کآتش ز عکسِ عارضِ ساقی در آن گرفت/
خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان /
زین فتنهها که دامن آخِرزمان گرفت/
مِی خور! که هر که آخر کار جهان بدید /
از غم سبک برآمد و رَطل گران گرفت/
بر برگِ گُل، به خونِ شقایق نوشتهاند: /
«کآن کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت»/
حافظ! چو آب لطف ز نظم تو میچکد /
حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت؟