به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع، ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه، خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند :
نشد!
سلام:
دست خوش با مرام.
همدمان یارب کجا رفتند و یاران را چه شد.
دشمنی کی غالب آمد دوستداران را چه شد.
می کشد دل در خراباتم خراباتی کجا.
میکشدرنج خمارم میگساران را چه شد.
عکسش قشنگه